سلام بچه ها این تاپیک هست تو کاربری قبلیم دقیقا ۱۱/۱۷ ....منتظر نظراتتوننم اونایی که قبلا خوندن هم نظر بدن ممنون 💐🙏🏻💐
اینبار تقصیر خودم بود شاید هم نه اما درس عبرتی شد تا بماند به یادگار
همه چیز از رفتار مسعود شروع شد زیادی توی گوشی بود و از آنجایی که در این حوالی داستان خیانت زیاد خوانده بودم این حالت مسعود وضعیت قرمز بود یک آژیر خطرر ..... باید میفهمیدم سرش کجا گرم است
ساعت هفت صبح
ساعت زنگ میزند
_مسعود خاموشش کن دیشب ماهگل نزاشت بخوابم مسعود
دستم را روی تخت میکشم ...نیست !چشمانم را باز میکنم مثل فشنگ از جا میپرم کجا رفته این وقت صبح ...به گوشیش زنگ میزنم صدایش ازرداخل خانه می آید با همان لباس خواب پرواز میکنم به طرف صدای گوشی روی کانتر آشپز خانه است ..این یک فرصت مناسب است
نکته شماره ۱ هیچوقت نگذارید رمز گوشی همسر محترمه از دستتان در برود به قول ژاله دختر خاله مارموز مسعود مردی که همراهش را از تو قایم نکند یا خیلی وفادار است یا یک گوشی دیگر دارد
که خداراشکر مسعود ندارد...البته شاید هم دارد صفحه گوشی را روشن میکنم رمز میخواد رمز کارت بانکی اش را میزنم نه ....تلاش ناموفقم کم بود این هم شد قوز بالا قوز دوربین جلویش فلاش زد حالا چکنم
صدای گریه ماهگل می آید تمام مادران این حقیقت را می دانند در پر ریسک ترین و مهم ترین اتفاقات همیشه نی نی مذکور با گریه ...خرابکاری ...یا نق زدن همه چیز را به هم میریزد
گند زدم به طرف اتاق ماهگل میروم ....
ساعت ۷:۲۰
مسعود می آید ماهگل را روی صندلی کودک مینشانم همیشه خدا تا ده صبح خواب درست امروز سحرخیز شده
_جووونم نمردیم و یروز جیگر بابا دم صبح رخ نموده
_نمیدونم مسعود از کجا انرژی داره دیشب نذاشت بخوابم آلان برات غش غش میخنده ...راستی کجا بودی ؟
_ورزش میخوام یکم به هیکلم برسم محض اطلاعت
_بیخود مگه شکمت جشه اصن میخوای سیکس پک بزنی برا چی؟ چرا انقد به خودت نیرسی اصن
ظرف مربا را محکم روی میز میکوبم ...فک کنم باز هم گند زدم کاش جای این قدو هیکل کمی سیاست داشتم
_😳😳😳امروز از دنده چپ پاشدی ها فرناز من میرم یه دوش بگیرم دیرمه
به محض بسته شدن در به طرف لباس هایش میرفم بو میکشم نکنه ازین دختر ورزشکارس تو پارک دیدتش 🥺 برای اولین بار از بوی عرق مسعود خوشحال میشوم
صدای آواز خواندنش به گوش میرسد
زمن نگارم حبیبم خبر ندارد ..به حال زارم طبیبم نظر ندارد (ز من نگارم .شجریان )......
نگار !!!!!!!
نمیتوانم منتظر بماند نکند همچیز جدیست
در حموم را قفل میکنم
_فرناز درو وا کن چت شده دیرم میشه
_رمز گوشیتو بگو مسعود زوووود
_فرناز چت شده دقیقا باز چی خوندن توی گوشت صد بار گفتم نرو تو این سایتا
_مسعود رمزت
_من بیام بیرون شرمنده میشیا
_بشم اصن میخوام بشم بگو دیگه
_تولد تو تولد من تولد ماهگل بزن
گوشی باز میشود وارد پیامرسان هایش میشوم
دانه دانه چک میکنم
یکربع بعد
فرناز وا کن درو
_پشت در حموم زانو زده ام هیچ چیز در گوشی اش نیست
فرناز دیدی خیالت راحت شد وا کن حداقل بگم تو ترافیک موندم
_نه !نه! گوشی دیگت کجاس
_وا فرناز اینم قسطی خریدم فرناز چت شده ؟چیزی از من دیدی وا کن درو ...فرناز
_داری دروغ میگی داری دروغ میگی پس این همه مدت تو این گوشی چه غلطی مبکنی بگو داد میزنم اشکهایم سرازیر شده هق هقم بلند میشوم
ماهگل از صندلی اش پایین می آید مات من است
ماما ...ماما
_فرناز دیوونه نشو ماهگل میترسه بابا من گ...وه خوردم....بخدا هیچی نیست وا کن صفحه گوشی ترو خدا
باز میکنم
_تو فهرستش و نگا چیع ؟ بابا من تموم این مدت پابجی بازی میکردم نگفتم چون سر کِلَش بازی کردن چهارسال پیش کَلَمو میخواستی بکنی چن روزه فقط ...فرناز وا کن درو....بابا گوشیم کل هفته دست تو من همون قدیمیه رو ور میدارم...فرناز گوشی را روی زمین میگذارم گند زدم وسط گریع میخندم صدای خندام انگار مسعود را حرصی میکند
_میخندی ؟ من واسه بازجویی جنابعالی نیم ساعت تو حمومم تو میخندی
در حمام را باز میکنم به طرف اتاق فرار میکنم مسعود یقه لباسم را از پشت میگیرد با سر زمین میخوریم
_ماهگل بابا بیا خدمت مامانت برسیم بدو نی نی جون ماهگل به طرف ما میا آید و خودش را روی شانه هایم می اندازد
_از اداره که انداختی مارو تا اشکت و در نیارم ولت نمکنم انقد غلغلکت بدم اشکت درآد خانم مارپل هنوز شانس یارم بوده که خیانت خیلیتو تاپیک نزدی
_مسعود غلط کردم تا هر وقت خواستی پابجی بازی کن نه ...نه ...........
صدای خنده هایمان توی خانه میپیچد بعد از مرت ها این خنده هارا مدیون آن پابجی مسخرام
حالا از آن روز فقط یک خاطره شیرین و یک عکس فلش خورده مانده که بکگراند گوشی مسعود است میگوید هر وقت قفل گوشی اش را باز میکند به خنده اش می اندازد .....
پایان