اون لحظه فهمیدم اون عاشقمه و منم یه حسی داشتم که نمیدونسم چیه ، ولی خب بخاطر شرایط خانواده و اینکه خودم اصلا اهل پسر و دوس پسر و اینا نبودم به روی خودم نیوردم و با دوتا حرف الکی که اینا چرت هس و بیخوده و ...گذروندمش،
اما پیش میومد که گاهی واسم اس ام اس های شعر و جمله های عاشقانه میفرستاد و...منم خ شحال میشدم ! اما کلا ذاتا ادم بی تفاوتی هستم و همیشه با عقل تصمیممیگریم تا احساس و از همون موقع که بچه تر هم بود خیلی عاقل بودم نسبت به سنم!
گذشت تا یبار دیگه پیام داد که از بین این نوشیدنی ها کدومو دوس داری بخوری ، اسم چند تا رو نوشته بود و منم انتخاب کردم و گفتم ودکا !
نوشت حیف شد من همون اول که جواب تورو ندیده بودم گفتم ویسکی !
بعد جوابش رو که واسه من فرستاد دیدم ویسکی میشد عاشقتم
ودکا که انتخاب من بود میشد فقط دوستیم !
وقتی اینو فرستاد منم یه حسی شدم و دل و زدم به دریا و اولین بار گفتم خب دوستی هم با دوستی فرق داره ، بعضی دوستیا خیلی بیشتر ازدوست معمولی هس !
اونم گفت ینی میگی الان من واست عزیزتراز یه دوست معمولی هستم.؟
گفتم هرجور دوس داری فکرکن ولی ادامه نده لطفا.و دیگه پیام نده در موردش خدافظی کردم ، یجورایی انگار خجالت میکشیدم و میترسیدم