عروس داییم وقتی وضو میگرفتم گفت چقدر دست میکشی ایششش
عروس عموی شوهرم وقتی خونه پدر شوهرم داشتم هل میریختم تو چای
گفت خورد کن بریز گرفت ازم خورد کرد ریخت بهم خیلی برخورد
یا همین زنه رفتیم خونه پدرشوهرش مهمونی اورده جلوی ما واسه بچه خواهر شوهرش اسپند دود میکنه نمیگه مهمونه زشته
یا اون یکی عروس عموش میخواست طلا بخره
من النگو دارم برگشت گفت النگو ضایس فوقش یه دونه
جالبه جدیدا دیدم هفت هشت تا خریده
تو همه این موارد من سکوت کردم نمیدونستم چه کار کتم فقط ناراحت شدم