آره عزیزم متاسفانه این چیزا رو تازه دارم میفهمم شما چند سالتونه؟
منم یه مدت خیلی سرویس دادم ولی بعدش دیگه سفت و سخت تر گرفتم الان اصلا نه بچه ها رو نگه میدارم و نه اصراری دارم که بمونن موند موند نموند نموند اینجوری یکم دست و پاشونو جمع میکنن
قبلا دانشگاه نمیرفتم خیلی رفتاراشون بدتر بود الان مرتب بهونه ی دانشگاه میارم و منو مشغول تر میبینن کم کم داره از سرشون میفته
خوششونم نمیاد ولی منم موظف نیستم همیشه به فکر کوک بودن حال بچه هاشون باشم اذیتمم کنن بلافاصله زنگ میزنم بیاین ببرین چون واقعا هم روی خود بچه ها هم پدر مادراشون زیادی باز شده اونوقت اگر مثل قضیه ی آینه ی شما پیش بیاد خیلی بد میشه کلاهمون میره تو هم
یه دونه چراغ اضطراری داریم ازین باطری خورا بعد برادرزادم خیلی اینو دوس داشت گفت من چراغ میخوام منم براش یه دونه خریدم که با اون بازی کنه این باز هی میومد سراغ این چراغ اضطراریه اینم مشکل داره قطع میشه بعدم اصلا توجه نمیکرد هی شوتش میکرد اینور اونور منم گفتم نمیشه اینو دست بزنی این چراغ مواقع ضروریه که برق میره من برای تو یه دونه خریدم با همون بازی کن اونم اصرار که نه و من واقعیشو میخوام و ... منم گفتم نمیدم بعد مامانم داشت میگفت یه وقت برقا بره اون وقت بخوایم بریم دستشویی چراغ نداریم و... زنداداشمم هر هر خندید گفت آره اگر نباشه جیش و پی پیا قاطی میشه گفتم بله بدجورم قاطی میشه