مادرشوهرم دوسال پیش ک تازه عروس گرفته بودن پیش خواهرشوهرم گفته بود عاطفه انقد چاقه از در رد نمیشه قیافشم شبیه مخمل توکارتون خونه مادربزرگس
بعد گذشت تا خواهرشوهرم چندوقته بامادرش دعوای بدی کرده و باهم قهرن
چندشب پیشا مادرشوهرم کل دخترو پسراشو دعوت کرده بود شام خونش جز این خواهرشوهرم
خواهرشوهرمم بدون دعوت باعصبانیت جمع کرده بود اومده اومد خونشون و مادرش تادیدش گف گمشو از خونم بیرون جاریم پاشد مادرشوهرمو ببره اتاق
یهو خواهرشوهرم باصدای بلند جوری ک همه شنیدن گفت عاطفه انقد سنگ اینو نزن به سینت این همیشه میگفت عاطفه انقد چاقو خپله از در رد نمیشه و قیافشم شبیه گربه مخمله
جاریم گریه کننان قهرکرد رفت خونشون برادرشوهرمم خونش راه نمیداد
حالا با جاریم امروز صحبت میکردم میگفت داره کارای طلاقشو انجام میده!چقدر باهاش حرف زدم گفت دیگه برای من تو خانوادشون احترام و ابرویی نمونده😶😑😣
دورازجون شماباشین طلاق میگیرین بخاطر همچین قضیه ای؟