مادرمن دوروزدرمیون نوبتش ک میشه میره خونه مادربزرگم میره واس نگهداریش(مادربابام)شوهرمنم وقتی مادرمن نوبتش باشه سریع میپره میره اونجا..میگ میرم سرب مادربزرگت میزنم نمیدونم راست میگ یادروغ..منم دوست ندارم تنهایی بره اونجا میگ توام بیابریم منم چون مادربزرگم الزایمرداره وکسی نبایدسروصدا بکنه بخاطره پسرم نمیرم اونجا..مادرمم راحتره اگ مانریم..ولی شوهرم میره همشم میخوادحرف بزنه تُن صداشم بالاست😖😖مامانم یه بارگفت انقدشوهرت صحبت میکرده مادربزرگت دادمیزده گفته بگوبرههههههه سرم رفت🤕🤕گفت بهش نگی یوقت ناراحت شه منم نگفتم..نمیدونم باچه زبونی بگم نره اونجادیگ..الان زنگ زدم بازاونجابود😤😤منم بهش پیام دادم خوبه دیگ،همیشه میگی بدون من هیییییییج جانمیرم ولی میری..منم ناهارهیچی نمیزارم..بیادخونه باهاش کاردارم😡
شماهایه راهی پیش پای من بزارید