رفته بودیم خونه خاله شوهرم ،خاله ظرف شیرینی رو میخواست بذاره جلو من ،مادرشوهرم با دست طرفو هل داد نذاشت ،😳😒😒
بعد رفتیم .
فردا پس فرداش خاله زنگ زد گفت خوشت اومد؟گفتم از چی 😳گفت از وشایلی ک دادم مادرشوهرت برات بیاره
نگو خاله برام وسیله خوراکی فرستاده اینا ب من ندادن واسه خودشون برداشتن ،چرا اینجوری کرد؟مخصوصا اون روز ک جلوی خودم طرفو با دست هل داد ک مثلا یعنی نمیخواد شیرینی رو ببر چرا
قشنگ میگفتی خاله جان چیزی دریافت نکردم ولی مطمئنم شما بهترینها رو گذاشتید. دستتونم درد نکنه جلو خو ...
اره گعتم دستت دردنکنه و راصی ب زحمت نبودم بعد گفت خواهرمو زنگ میزنم ببینم چرا بهت نداد من گفتم ن خوبه فرقی نداره من و اونا ،بعد گفتم دیر نمیشه عفردا میرم سر بزنم می پرسم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.