چند سال شهری ک بیست ساعت از خونشون فاصله داشت دانشگاه دولتی قبول شد و اول ترم میرفت و آخر ترم برمیگشت.. پول چندانی هم خونوادش بهش نمیدادن.. ولی یه وام دانشجویی میگرفت اخرا هم کار دانشجویی میکرد و بلاخره یه جوری میچرخوند...بعد از دانشگاه طرحش رفت یه شهری ب فاصله سه ساعت از خونشون دور و اونجا تو یه خوابگاه داغون ب گفته خودش لونه مرغ ک از کف آشپزخونه اش فاضلاب میومد بالا دوسال تقریبا اونجا بود تا اینکه طرحش تموم میشه و تو اون شهر هم با پسری آشنا میشه ب قصد ازدواج خانوادش ردش کردن پسرو چون نه تحصیلات داشت نه کار و نه خونه.....