2733
2734


چند سال شهری ک بیست ساعت از خونشون فاصله داشت دانشگاه دولتی قبول شد و اول ترم میرفت و آخر ترم برمی‌گشت.. پول چندانی هم خونوادش بهش نمیدادن.. ولی یه وام دانشجویی می‌گرفت اخرا هم کار دانشجویی می‌کرد و بلاخره یه جوری می‌چرخوند...بعد از دانشگاه طرح‌ش رفت یه شهری ب فاصله سه ساعت از خونشون دور و اونجا تو یه خوابگاه داغون ب گفته خودش لونه مرغ ک از کف آشپزخونه اش فاضلاب میومد بالا دوسال تقریبا اونجا بود تا اینکه طرحش تموم میشه و تو اون شهر هم با پسری آشنا میشه ب قصد ازدواج خانوادش ردش کردن پسرو چون نه تحصیلات داشت نه کار و نه خونه..... 

قصه شب

 چشم به فردا دوختم شاید از من ما بشه                            گره دلتنگیام با دستای تو وا بشه.....                                *********************************                     نه جونمو بگیر نه پای من بمیر منو همیشه زندگی زده          صدا اگه صداست خدا همون خداست چرا همیشه حال ما بده .....تو فرصت کمت نفس کشیدمت که زندگیمو زیر و رو کنم....بخاطر خودم شبیه تو شدم که آرزوتو آرزو کنم😔                     

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

و اینکه قلیونی سبزه.. دیپلم بیکار... یه همچنین پسری بود اما پسره اون چند وقتی ک. اونجا بود تونست مخشو بزنه و برخلاف همه بهش محبت می‌کرد.. اونم وابستش شد و حتی بعد از اینکه کارش اونجا تموم شد و برگشت شهرشون باااش در ارتباط بود تا پسره وضعش خوی بشه بیاد خاستگاری دوباره 

لحاف و تخمه بیارم 😜

تو لحافم تخمه بود بد نبود🤣

 چشم به فردا دوختم شاید از من ما بشه                            گره دلتنگیام با دستای تو وا بشه.....                                *********************************                     نه جونمو بگیر نه پای من بمیر منو همیشه زندگی زده          صدا اگه صداست خدا همون خداست چرا همیشه حال ما بده .....تو فرصت کمت نفس کشیدمت که زندگیمو زیر و رو کنم....بخاطر خودم شبیه تو شدم که آرزوتو آرزو کنم😔                     
2738

 تو اون مدتی ک با پسره بود هم یکی از فامیلای دختر ک وعضش خیلی خوب بود و اگر تا قبل از عاشق شدنش میومد خاستگاریش با سر قبولش می‌کرد چون ظاهرش و اخلاقش هم اوکی بود اومده بود خاستگاریش.. و دختر هم. بزور گریه و کتک و فحشای ک از خانوادش خورد ردش کرد بخاطر عشقش.. بلاخره ک دختر بیکار شد و برگشت شهرشون بعد از چند ماه بیکاری و دوری از پسره... پسره هم رفت سرکار و سرش گرم شد و کم کم با دختره رابطشو سرد کرد و فاصله گرفت دختره هم چون هم بیکار شده بود هم عشقش رهاش کرد.. هم خانوادش مدام دعواش می‌کردن دنبال یه راه چاره ای می‌گشت 

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز