دلم برا پدره ميسوزه هنوز بعد چند سال رفاه خوبي برا خانوادش درست كردهبود
دختراي همسايه ميرفتيم سر كار همگي طفلي ميگفت من نميزارم برن سركار دلم نمياد
چنان دسيسه اي كردن و كشتنش كه
ولي رسوايي به بار اومد كه گوش فلك رو كر كرد
اينقدر مردم و همسايه خا تو اون يه هفته سنگ تموم گذاشتن وقتي فهميدن كار خودشون بوده كسي سلامشونو جواب نميداد
پسره ٥،٦ سال زندان بود و خواهر برادرا و مادر بزرگه رضايت دادن اومد بيرون