تو دیگه کی هستی من زایمان کردم بچه هام دوقلو بودن یه شب که میخواستن واسه زردی بستریشون کنیم مامانم کار داشت گفت یه دوساعتی مادرشوهرت بیاد تا برمیگردم شوهرم بهش زنگ زد بهونع آورد نیومد قدر مادرشوهرتو بدون
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو دیگه کی هستی من زایمان کردم بچه هام دوقلو بودن یه شب که میخواستن واسه زردی بستریشون کنیم مامانم ک ...
اگه میومد دم ب دقیقه عیب و ایراد میزاشت رو بچه هات ،برا یه زردی گرفتن غربت بازی درمیاورد و یه جوری برخورد میکرد انگار تقصیر تو هس بچه زردی گرفته ،اگه نمیزاشت درست غذا بخوری و استراحت کنی تا سه چهارروز سوپ درس میکرد ب خوردت میداد و یه جوری برخورد میکرد ک انگار بچه فقط مهمه تو ادم نیسی و کلفت بودی ک براشون بچه اوردی منو میفهمیدی که چرا دلم نمیخواد بیاد
تو دیگه کی هستی من زایمان کردم بچه هام دوقلو بودن یه شب که میخواستن واسه زردی بستریشون کنیم مامانم ک ...
حتی دلش نمیخواس شیر خودمو بدم بچم همش میگفت تو شیر نداری در صورتی که خیلی شیر داشتم همش مینشس میگفت بچه گشنشه تا یه صدای میداد میگفت سیر نمیشه نمیدونی چقد رو اعصاب بود افسردگی زایمان گرفتم از دسش نمیبخشمش برا اون روزا ،الان دومی تو راهه من از الان دارم کابوس میبینم که دوباره قراره اوروزا تکرار بشه
زن همسایمون باش خیلی رفیقم راحتیمم گفته میام ولی مادرشوهرم اوروز اومد نشس گف خیالم راحت نیس بچمو بسپ ...
ببین من خودم دل خوش از مادر شوهر ندارم ولی باور کن تو داری تند میری اونم میتونه بگه به من چه و دردسر و زحمت برای خودش درست نکنه ولی تو و بچتو دوست داره که گفته میاد دل خوش نکن ب حرفای زن همسایه نوزاد داری انقدررررررر سخته که دوروز بیاد پیشت پوستش کنده میشه
امروز ۱۶ دی ماهِ سال نود و نه هجری شمسیه، فصل بد خاکستری تموم شده و بهارِ افتابیِ آرزوهایِ بلند پرواز تو راهه❤🌹🍀...من خیلی خوشحال تر از روزا و سال های قبلم چون فهمیدم هیچ چیز و هیچ کس و هیچ موقعیتی بدِ مطلق نیست، زندگی لحظه به لحظش درسه!خدای مهربونم بلند پرواز چشم امیدش به توئه😍من اون پنجره رو رو به منظره دشت های سرسبز باز میکنم💖💪امروز ۱۶دی ماه هزار و چهارصدِ من تو مسیری هستم که باید باشم هنوز اول راهم اما تو راه درستی قدم گذاشتم.روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم که میگفتم مگه بدتر از اینم میشه؟ اما من از همشون عبور کردم و رو خودم تمرکز کردم.خدای خوبم من همیشه بودنت و حس کردم ازت ممنونم که کمکم میکنی باتمام وجود سپاس گذارم❤همه چیز بهتر و بهتر میشه و من میرسم به ارزوم.از این عشق و اشتیاق دنیایی میسازم به وسعت قلبم🌱❤من دوباره جوانه زدم...و این شروع سبز شدنه...دوستت دارم بلندپرواز
حتی دلش نمیخواس شیر خودمو بدم بچم همش میگفت تو شیر نداری در صورتی که خیلی شیر داشتم همش مینشس میگفت ...
همه مادرشوهرا اینجورین حتی مادر خودمم میگم خیلی رو نوه هاشون حساسن من زایمان که کرده بودم دم به دیقه با مادرم دعوام میشد میگفتم همش بهم گیر میدی و بعدش پشیمون میشدم بعد تز زایمان کلا اخلاق یه جوری میشه ولی وقتی مادر شوهر بگه آدم خود بخود بدش میاد و نمیشه هیچیم بگی همش خودخوری میکنی در صورتیکه اگه مادر خودتم بگه ناراحت میشی و بروز میدی
حتی دلش نمیخواس شیر خودمو بدم بچم همش میگفت تو شیر نداری در صورتی که خیلی شیر داشتم همش مینشس میگفت ...
بهش بگو نیاد خب ،،،،، بگو من لیاقت ندارم از استراحت و خواب و خوراکت بزنی و تو این کرونا بیای بیمارستان ،،،، تا صبح هم نخوابی مراقب من و بچه باشی که یوقت بچه گرسنه نمونه
اسی ببخشید واقعا رو مخی و بی چشم و رو هستی 😡
نخندین بهم هاااااا،این چهارمین باره که عضو شدم،،،،خنگم خودتونید خب من چمیدونم ۶-۷ سال پیش رمزم چی بوده ، تازه پارسالی رو هم یادم نمیاد