چند سال پیش ۶تا از لیوان های مادرمو که تازه گرفته بود دستم خورد و همش افتاد شکست خاک شد
میدونستم که فاتحم خونده س
خلاصه در آنی از ثانیه خودمو زدم به مریضی ک وای سرم گیج میره وای چشام نمیبینه
نمیتونم سرپا وایسم دارم میمیرم یک کولی بازی
که همه جم شدن که فدای سرت
خودت سالم باشی
آب قند بیار
شربت ببر
هم ضایه بود هم خنده دار
بعدا که عطش انتقام مادرم رف بهش گفتم ک فیلم بازی کردم😁😁