میدونی اینروزا هم میگذره ما هم همچنان منتظریم بابامون بهوش بیاد بخاطر کرونا تو کماست. دیگ ۲ هفته و خورده ایه ک مریض شده
من وقتی مادرم مرد خیلی تنها شدم اصلا فکر میکردم دیگ نمیشع زندگی کنم. یک سال از خونه بیرون نرفتم کلی از لحاظ جسمی ضعیف شدم از لحاظ روحی و و و و
بقول مادرم همیشه میگفت فقط مرگه ک چاره و درمان نداره. هیچوقت نبود کسی ک تو زندگیت الان نیست عادی نمیشع یعنی هرموقع یادش بیافتی گریت میگیره و از اعماق وجودت دلت تنگ میشه و با خودت میگی کاش بشه چند لحظه ببینمش فقط چند لحظه ... این درد رو کسی حس میکنه ک داغ عزیزشو دیده باشه همه میگن میفهمیم اره میفهمن از دست دادن عزیز چیه اما نمیتونن درک کنن تا کوچه پس کوچه های قلب طرف رو نیبینی نمیتونی درک کنی تا خودت تجربه نکنی نمیتونی درک کنی مادر من سال ۹۴ مرد هنوز مرگش برام تازه هست. فقط ی چیزی ک منو اروم کرد این بود ک شروع کردم ب نوشتن . نوشتن منو اروم میکنه تو رو نمیدونم یکی ب موسیقی پناه میبره یکی سفر. هنوزم دلم میگیره سال اول ک فوت شد مامانم هر شب گریه کردم یک سال تمام هرشب. تو اینکار رو با خودت نکن تو سعی کن قوی باشی . بالاخره شوهرت مونست همدمت عزیزت بوده با گریه اون برنمیگرده ولی گریه کن نریز تو خودت ولی ب زندگیت ادامه بده خدا وقتی عزیزی رو میگیره صبرش هم میده کم کم همه چی درست میشه ی روزی یاد حرفم میافتی ک قلبت اروم تر شده الان شاید هضمش سخت باشه اما درست میشه عزیزم بهت قول میدم میدونی اون اشکایی ک تو برای شوهرت میریزی واسه دوریش واسه از دست دادنش خیلی پاکن خیلی
من حتا الانم دارم گریه میکنم من نمیدونم چ سرنوشتی واس پدرم در انتطاره اما از خدا میخوام بهم صبر بده بیشتر از قبل
وقتی مادرم فوت شد صبر رو یاد گرفتم صبر ب همین راحتی بدست نمیاد ولی میشه مل ی دوست باارزش و وفادار تو زندگیت ..ب یادش شمع روشن کن سعی کن تنها نباشی میدونم غریبی حداقل ارتباط تصویر با خانواده برقرار کن بهتر میشه حالت
روحش شاد
💜💜💜