واه واه دخترچقدتنبلی تو ... یاده یه قضیه افتادم یه نفربودتعریف میکردمیگفت یه نفرتوی فامیلشون سالهای دورهامثلا۲۵سال پیش ازدواج کرده بودن شب اول رسم بوده یکی پشت درکشیک میداده ،زنه کنجکاوشده ازجاکلیدنگاه کرده ببینه چراخبری نیست یهودیده عروس ودامادبالباس سرپامیخان آهان دیگه ،در رومیزنه پسره داداشش بوده میگه چرالباسهاتون رو درنمیاریم مگه بالباس هم ...... میشه پسره میگه آخه داشتیم تخمه میخوردیم گفتیم دیگه لباس درنیاریم تموم بشیم بریم تخمه بشکنیم ،ببین اوناکی بودن دیگه سلطانه تنبلی بودن 😂😂😂😂😂😂