یه نهار خوشمزه بگین که زود حاضربشه دخترکوچولومم بعد یک ساعت بیدارمیشه بیدارمیشه که غذابخوره

زنده باشی فدات اره بخدااااا براما نمیزاره اما برا بقیههه خب ادم برا غذا نمیره جایی اما دیگ😔

ازیکسالگی بچه بایدغذای سفره بخوره عزیزم

ما شیراز انواع دمپخت داریم 

مثل دمپخت عدس دمپخت سبزی 

دمپخت کلم و عدس دمپخت سیر دمپخت لپبیا چیتی دمپخت گوشت 

مثلا دمپخت عدس یا لوبیا اینجوری که یه پیاز داغ میگیری عدس و لوبیا اکر از قبل پخت داشته باشی کارت راحته اصافه میکنی به پیاز داغت اب میریره روش تا بپزه بعد که پخت همونطوری که داره قل میخوره برنجتو میریزی توش بعد ابش تموم شد میزنی دم 

کته گوجه هم اینجوری درست میکنیم یه پیاز داغ میگیری بعد لوبیا سبز پخته شده رو اضافه میکنی بعد گوجه خورد. شده یا رنده شده رو اضافه میکنی بعد رب گوجه و ادویه میرنی ئ در اخر چند تا سیب زمینی ریز رو تمیز میشوری با پوست میندازی داخلش و اب اضافه میکنی وقتی جوش خورد برنج رو اصافه میکنی وقتی ابش تموم شد دم بزن 

احترام مهم هست درک میکنم حرفتو 

ولی من همیشه بخاطر اینکه کار نمیکنم اونجا فقط ظرف میشستم بساط کباب رو راه مینداختم اونم بپون برنج چون فقط میخواست چندتا سیخ و بشقاب و چنگال بشوری همیشه خواهرشوهر بزرگم میگفت زرنگی میگفتم بابا مامانت گناه داره بیایم پیشش سربارش بشیم 😂😂😂😂

حالا یه بار اشکال نداره 

ولی دفعه بعد اومدی تو که میدونی اینجوری هر سری برا بچت از خونه غذا ببر اگه مادر شوهرت هم گفت چرا غذا اوردی بگو میترسم غذا مونده بش بدم بزار بفهمه غذا درست کنه دیگه

😂😂

نخند من یه شیرازی هستم که از کار کردن بدش میاد اونم ظرف شستن و مخصئثا قابلمه و زودپز شستن 

هر وقت ظرف میشستم خونه مامانم یا مادر شوهرم هیچ وقت قابلمه و زود پز ماهیتابه نشستم میگیم خیس نخوردن 

ای خدا

باورت نمیشه یه بار یه 5 ماهی گذشته بود از خونه گرفتنمون  مامان جونم امد خونم بعد گفت مامانی چرا اینقدر زودپزت و ظرف های روحیت کدر شدن گفتم مامانی دستم درد میگیره بشورم خستم میشه همه ظزف های روحیمو با زودپزمو برد برام شست کردشون مثل برف سفید برق میزدن بعدش همیشه هر سه ماهی یه بار میکفت مامانی دورت بگردم کسی نفهمه بیارشون تا برات بشورم نمیدونی این روزا چقدر دلتنگشم کاش رحمت خدا نمیرفت 

الهیییییی بمیرممممم😢هیچکس مثه مادر ادم عزیز نبست هیچکس مثه مادر دلسوز نیستتتت😔

اره بخدا مخصوصا این مادر بزرگ من دورش بگردم برا همه مادری میکرد دو سال پیش فوت کرد تا مدتا همه حالمون بد بود مثلا خواهر من دانشجو یه شهر دیکه بود چهارشنبه میشد غذا میپخت میوه میخرد حلوا درست میکرد هر چی بگی اماده میکرد میداد براش اصلا هیچ وقت نمیگفت به مامانم برا دختر این چیزا رو دادم هی وقت میگفت وظیفمه یا پسرعموهام بچه هاشون به دنیا میومد تا 50 روزگی زن و بچشون میاورد پیش خودش مثل چی ازشون نگهداری میکرد لباس های زیر عروسا رو هم میشست اینقدر تو دار بود اینقدر صبور و مهربو بود  

من ک سوپ گذاشم چون دخترممم دوست داره ۱۹ ماهشه 

میتونی توزودپزم بپزی ک سریع اماده شه

حییییف 😔