سلام بچا،اگه دوست داشتید بخونید اینقد برام زجر اوره همش منتظرم تاوانشو پس بده
گذاشی بلایک
من یه دختر تنها بودم تویه خانواده معمولی متولد شدم تا اواخر دبیرستان همش سرم تودرس و کتاب بود حقیقتا خیلی مسائلی که دوستام سمتشون میرفتن اصلا نمیدونستم چیه،خلاصه دبیرستان تموم شد رفتیم کنکور دادمو دانشگاه قبول شدم
همیشه فکر می کنم که وقتی از عمد دوس دختر قبلی شوهر بیاد سمتتت واسه اینکه شوهر قبلا با زندگی اون دختر بازی کرده حالا یا ابروشو برده یا داخل اب نمک خوابوندش یا........خلاصه یه گندی به زندگی دختر زده که حالا اونم اومده انتقام بگیره
نمی دونم چرا به دختر حق میدم
وقتی دانشگاه رفتم خیلی سختی کشیدم فهمیدم چقد بدبخت و تنهام،همونجا بود که میخاستم درس و ول کنم بیام خونه،وقتی هم اتاقیام و دوستامو میدیدم میفهمیدم خیلی بدبختم،گاهی شاید دلم میخاست جای اونا باشم،تا ۳سال اول نمیگم باکسی اشنا نشدم، اشنا میشدیم اما همش یه هفته نمیکشید میدیدم من روحیه ای دوستی ها رو ندارم و رها کردم این مسائل رو، دیگه فقط میرفتم دانشگاه و میومدم تا اینکه اتفاقی تواینستاگرام با یکی چت میکردم گاهی درحد حرف عادی و سلام احوال پرسی
پس چرا من تو نخ این حرفا بودم؟خدایی همه میگن ما اصلا اهل این چیزا نبودیم!پس این همه دختر من بودم همش؟
استارتر عزیز با شما نبودما کلی گفتم
بزار
گذاشتی لایک کن
اسی پس بقیه داستانوبگوگلم
ی دماغ عروسکی لایکم کنه
یه عزیزی لایک کنه
لطفا لطفا منم لایک کنید
خب کم کم تواینستا باهاش چت کردم اوایل گفتم اینم کات میشه اینم درحد عادی و الکیه،اما زمان گذشت و بیشتر چت کردیم یطوری اومد جلو که حس کردم واقعا عاشقم هست و دوسم داره حتی اسم بچه رو هم انتخاب کرده بودیم خلاصه گذشت و از دانشگاه اومدم خونه و اولین قرارمون رو گزاشتم و توهمین روزا بود که همو در۱٠ مین دیدیم، اصلا باورتون نمیشه خیلی کارا میکرد دلمو بدست بیاره خلاصه من عاشقش شدم اولین عشقم شد و اولین دوست دارما رو باهاش تجربه کردم زمان گذشت تا فهمیدم قبلا یه دختری توزندگیش بوده که عشقشون خیلی عمیق بوده میگفت که تموم شده دیگه و بهش فکر نمیکنه،اما بعد دوما اینطوری ما مشکلاتمون شروع شد باهام سرد شده بود همش دعوا و گیر دادن رو مسائل الکی،من ایقد عاشق بودم که باهمه چیزش کنار میومدم میگف فلان جا نرو نمیرفتم هرچی میگفت گوش میدادم بوده وقتایی که تا یک ماه قهر بودیم میومد سمتم اشتی میکردیم،خلاصه خیلی گذشت با قهر و آشتی،
