من تقریبا 7 سال با مادرشوهرم زندگی کردم خیلی اذیت شدم آخریا به هر خونه ای راضی بودم فقط ازشون جدا بشم . با جزئیات میگم شاید ایده بگیری . منم چند سال پیش همین جریانو داشتم . یه خونه خریدیم سقف کوتاه پذیرایی یه فرش می خورد . دیوارا تا نصفه سنگ قرمز . حیاطش بزرگ بود اومدیم بنایی کردیم تقریبا دو متر پذیرایی رو بردیم جلو تر .. حمومش می ترسیدی تنهایی بری بس که وحشتناک بود . بزرگ با کاشی های قهوه ای . ازون حمون یه جا رختخوابی در آوردیم و یه حموم کوچیک و تمیز . از آشپزخونه برات بگم یخچال جا نمیشد دو تا دیوار اپن داشت . کلا همه شو خراب کردیم .کابینتا رو عوض کردیم . خونه رو رنگ زدیم حتی رو اون سنگای قرمز . در اتاق . هرجا ک فکرشو بکنی رنگ زدیم . همسایه ها اصلا باورشون نمیشد این همون خونه قبلیه
وقتی وسایلا رو چیدم ب دلم نشست . بعده دوسال پولامونو جمع کردیم عوضش کردیم . این خونمون همون متراژه فقط اون دراز بود این مربع و سقفش بلند