همیشه بعدا یادم میفته میگم کاش میگفتم.وای میدونی الان منو یاد کی انداختی.زندایی من عمه ی جاریمه که بااونا قهربودن ولی عید چون خونه ما اومدن خونه اوناهم رفتن تو یه ساختمونیم بعد جاریم جلو همه به مادرشوهرم میگه عمه ی من اومد اینجا گفت من خونه ی فلانی(من)بزم ولی خونه ی فلانی(جاریم)نرم یجوری گفت که انگار ما خیلی ادمای بی ارزشی هستیم تو بودی چی میگفتی