منم خيلي وقتا خونه ي بابام حس تنهايي و مرگ دارم.بدبختيه من اينه مه كارم ندارم ي درامدي باشه برام. بتونم چيزايي كه ميخامو بخرم
همش سركوفت ميزنن كه اره كاش اينم يكي ميومد ميگرفت
راحت ميشديم ما،نه درس درست حسابي حوندي نه چيزي
اخه درس براشون مهمه و من ازاد درس ميخونم.ديگه وضعيتت گلم بدتر از من نيست كه
از دايي تا همسايه عا همه نيگن ترشيدي چرا ازدواج نميكني؟
مگه دست منه اخه
اهل دوستي هم نيستم من