من اولا نمیترسیدم یکبار ساعت ۱۲ شب رفتم از تو پارکینگ شیشه شیر بچمو بیارم زدم پارکینگ یکدفعه ۴ تا دکمه دیگه هم روشن شد گفتم این موقع شب؟ این همه دکمه؟ شک کردم تا اینکه رفت طبقه ۸ درب باز نشد بعد۶ بعد۷ بعد ۲ دوباره رفت۸ فهمیدم یک خیرابی روم هم نمیشد جیغ بزنم محکم زدم به درب تند تند دیگه نگهبان از صداها اومد خاموش کرد نمیدونی آنقدر میترسم که با شوهرم هم تو آسانسور رنگم مثل گچ سفیده خودم که تنهایم از پله میرم