قربونت دلت برم خیلی سخته
همسر منم باحالت سرما خورده رفت
جلو چشام کم کم اب شد
هی هرروز بدتر میشد
هرروز میرفتم باهزار تاالتماس میدیدمش تو ای سی یو
دکترش گفت خطر رفع شده باکلی شادی اتاقا رو تمیز کردم و ابمیوه بردم بکنن بالوله تو معده اش چون بیهوش بود
ولی وقتی رسیدم تختش خالی بود
ازهرکی میپرسیدم شوهرم کدوم اتاق بردین ازم فرار میکردن
تا یه نفر گفت همین نیم ساعت پیش قلبش وایساده وسردخونه است
نمیدونم باید چیکار کتم وقتی فکر میکنم دومتر کردنش زیر خاک وهیچکار نکردم ازخودم متنفر میشم