عضو گروه آبی (چالش رؤیایی بامداد خمار)، وزن اولیه 80، وزن الان ۷0 و......وزن فرداهایم ۶۰😆😎من در حال کم کردن وزنم نیستم دارم از شررررررش خلاص میشم! و دیگه حاضر نیستم برگردم و چاق بمونم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه دونه برادرم ۸تیر فوت شد توی روز تولدش و ۱۵تیر عقدش بود اگه دلت خواست براش فاتحه و صلوات بفرست اسمش ابوالفضل پسر عیسی اگه خوندی بگو تا برات آیت الکرسی بخونم
من دنیا را طور دیگری میبینم. دنیای من خالص است؛ خالص را اینگونه معرفی میکنم :دنیای من یک بُعد دارد، مثل آب نیست که از ترکیب اکسیژن و هیدروژن باشد؛ مثل الماس است که تنها یک تک ماده ای خالص است؛ با هیچ چیز حل نشده. من شیعه هستم...
چرا پسر کوهستان رو نمیگین؟ عاشق اون لحظه ای بودم که پسره سوت میزد عقاب ظاهر میشد
عصر پنجشبه هامیدیدیم
سلام!حال همهی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويندبا اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد ونه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمیدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببين انعکاس تبسم روياشبيه شمايل شقايق نيست!راستی خبرت بدهم خواب ديدهام خانهئی خريدهام بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار … هی بخند!بیپرده بگويمت چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شدفردا را به فا💖ل نيک خواهم گرفت دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيداز فرازِ کوچهی ما میگذردباد بوی نامهای کسان من میدهديادت میآيد رفته بودیخبر از آرامش آسمان بياوری!؟نه ریرا جان نامهام بايد کوتاه باشدساده باشدبی حرفی از ابهام و آينه،از نو برايت مینويسم حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن