داستان ازین قراره که موهای من فره فر ریز
چندسال پیش شاید۵ ۶سال پیش من موهاموصاف کردم همسرم خیلیییی ذوق کرد
همونجابودکه متوجه شدم موی فر دوست نداره وهمیشه دوست داشته موهای من لخت باشه
من نمیدونم ولی ناراحت شدم
ازینکه نکنه براش جذاب نباشم
خلاصه اون موقع ناراحتیمونشون دادم وگفتم توموهای من ودوست نداری
خوب سنم پایین بودعکس العملامم بچه گونه
ازون روز به بعد همسرم حداقل ماهی ۱بار از زیبایی موی فرمیگه ومیگه اه اه چقدرررربدم میاد ازموی صاف عین سیخ مو باید فرباشه میدونم برای این میگه که من باورکنم فکرمیکنه من زیبام
وازدلم دربیاد دیگه موضوع ازکجاشروع شدوکلافراموش کردم یادم رفته بود جریان قهرچندسال پیشمو
امشب براش چایی اوردم یهوگفت واییی چقدرر قشنگ شدن موهات فرش دلموبرد
تازه یادم اومد آهااااا هربار میادباعشق ازپیچ وتاب مومیگه منظورش اون قضیه اس
خیلی کیف کردم چقدرقشنگ یه ادم میتونه یه تیکه ازخداباشه
پول نداره برام خونه وطلاوماشین خوب بخره اماشاید من خوشبخت ترین زن دنیاباشم
خواستم تعریف کنم که مجردی دید دلش گرم شه همه زندگی هابدنیست