بچه ها اول بگم مادرشوهر من باهام شکر خدا خیلی خوبه خیلی توجه داره و حتی در یه مواردی دیدم درد دل میکنه باهام و به دختراش نمیگه همش که حرف میزنیم از مزدا دلش پره چون قدیما مثل اینکه خیلی پدرشوهرم شکاک بوده و کلا خیلی بلا سرش آورده حالا این بنده خدا همش فک میکنه باید بهم نصیحت کنه که مردا فلانن بهمانن و چون خودش رنج دیده نمیخواد من بکشم منم حرصم گرفته امروز آخه شوهر من خیلی خوبه و من تا حالا این مشکلات رو نداشتم بهشم گفتم ولی الان یه جوریم دلم میخواذ بفهمه چقدر پسرش دوسم داره و اخلاق پدرش رو نداره. بنظرتون مهمه یا نه بیخیال بشم