خانومها من این کاربری رو ساختم که بیام ازتون کمک بگیرم. من 28 سالمه. 4 ساله با آقایی دوست شدم هم دانشگاه بودیم و بعد دوست شدیم هرکدوم در 2 شهر مختلف زندگی میکنیم من گیلانم و ایشون کرج .. هردو ارشد داریم ما از هرلحاظ در یک سطحیم از نظر زیبایی از نظر مالی از نظر سطح فرهنگ و خانواده و ... ... من توو این مدت پای همه چیزش موندم رفت سربازی منتظر شدم گفت باید دنبال کار باشم منتظر شدم. الان شغل خوبی پیدا کرده و مرتبط با رشته تحصیلیشه و توو یه نهاد دولتی کار میکنه و درامدش 5 تومنه. منم شاغل شدم.
اماااا خانوادش نمیزارن ما ازدواج کنیم هردو عاشق همیم .. 4 ماه پیش با اصرار و بااجبار خانوادش رو اورد خاستگاری ... الان 4 ماه گذشته و خانوادش برای تعیین قرار عقد یا حتی نامزدی پاپیش نمیزارن. مادرش یه خانوم نزدیک 70 ساله اما باور کنید به اندازه یه ادم 20 ساله برای مخالفت و جنگیدن انرژی داره ... خودم هربار بهش زنگ میزنم که حالش و بپرسم و اینا اکثر وقتا جواب تلفنمو نمیده اما خب دروغ چرا یکی دو بار مامانش تصویری از واتس اپ زنگ زد.
ما خیلی عاشق هم هستیم و دلمون میخواد بهم برسیم از عشقم میخوام جدی تر با خانوادش حرف بزنه هی میگه باشه و بعدش میبینم اتفاقی نیفتاده. و حریف خانوادم نمیشم!
حالا سوال من از شما اینه
چند روزیه که مامانش عمل اب مروارید چشم انجام داده عشقشم میگه بیا بهانه عیادت یه یکی دو ساعت خونه ما که همو ببینید و باعث اشنایی بیشتر بشه. یعنی من برم کرج خونه یکی از فامیلا و این بین به مادرش سر بزنم. مامان خودم میگه اینکارو نکن کوچیک میشی
به نظرتون برم؟