چه آدمایی پیدا میشن بخدا
من یه روز خونه مادرشوهرم بودم داشتن بستنی میخوردن
مادرشوهرم واسه منم آورد گفتم نه ممنون من از این مدل بستنی نمیخورم( کلا بستنیخور نیستم)
بعد شوهرم گفت آره فقط بستنی میوهای دوس داره
مادرشوهرم بستنی خودشو که نصفه هم خورده بودش گذاشت تو فریزر چادر سر کرد رفت واسم بستنی میوهای خرید
هرچی اصرارش کردم گفت نه نمیشه حاملهای دلت خواسته ما خوردیم مگه میشه تو نخوری
یعنی بذارمش رو سرم حلوا حلواش کنم والا😍