کلا تازگیا ی آدم تباه ازم درومده .. زنگ زدم به بابام که ساعت مزایده رو واسه یکی از دوستام بپرسم . ساعت رو بم گفت گوشی رو قطع کرد بلافاصله اومدم ساعتو واسه دوستم تایپ کنم ولی یادم رفته بود بابام گفته ساعت چند 🤣🤣🤣 .. بعد چشمم گل مژه دراورده رفتم قطره ی شستشوی چشمی بریزم توش یه قطره ریختم و آن چنااااان سووخت ک دادم رفت هوا مادرم اومد گفت عیب نداره چون شستشوش میده اینطوری میسوزه اومد این یکی چشمم ریخت بعد گفت خااااک تو سرت این گلیسیرین واسه گوش منه .. ن چشم .. خلاصه موندم بخندم یا از درد گریه کنم . قطره ی شستشورو ریختم تا شاید گلیسیرین رو بشوره ببره .. و بلافاصله گفتم گوشیمو بده . اومدم این تباهی رو برا شما تعریف کنم در حالی ک چشمام رو ب زور باز نگه داشتم از بس میسوزه .. 🤣🤣🤣 ای خدا چم شده من
الانم عکس چشم اشک آلودم ب زور تلاش کردم یکمی باز بمونه که عکسش بگیرم و میزارم