دختر من اردیبهشت 89 به دنیا اومده ی خورده ریزه میزه اس ولی خیلی باهوشه تا به حال هیچ کلاسی نرفته عاشق شعره و موسیقی می تونه ی ساعت تمام از خودش شعر بگه قافیه رو خوب رعایت میکنه ولی گاهی از کلمات نامفهموم استفاده میکنه اسم حیونا و بعضی اعضای بدنو به انگلیسی میدونه قوه تخیلش خیلی بالاست از دوستای خیالیش داستانای جالبی میگه مدام در حال شکار حیوونای وحشیه ی کاغذ مچاله رو ی خرگوش تصور میکنه و کلی باهاش حرف میزنه دایره لغاتش خیلی وسیعه از کلمات سلمبه قلمبه استفاده میکنه خیلی هم مهربونه تو خونه مدام قربون صدقه من و باباش میره حرف گوش کن هم هست ی خورده فتوشاپ هم بلده کلا دقتش خیلی بالاست به همه چی توجه میکنه از حرفای خاله زنکی بگیر تا بحثای علمی خودش نمیتونه دستشویی بره بد غذا هم هست بیرون که میریم زود خسته میشه دوست داره برگردیم خونه کارتون ببینه خیلی دست و دل بازه همش درحال بخشش چیزاش به این و اونه اصلا هم خجالتی نیست خونه هرکی بره باید شعرایی که حفظه برا صاحب خونه بخونه و من شاکر خدا هستم به خاطر این نعمتش وافسوس میخورم که امکاناتمون در حد هوش دخترمون نیست و دختر من هم مثل خیلی از بچه های این سرزمین که هوش بالایی دارن به خاطر نبود امکانات حیف و میل میشن
خدایا راهی نمی بینم، آینده پنهان است
اما مهم نیست
همین کافی است که تو راه را می بینی و من تورا...