خیلی وقته اختلاف داریم تقریبا یک سال بعد ازدواج ولی خب روزای خوبم داشتیم .مشکل اصلیمون خاتوادش بود که تو یه ساختمون بویم به شدت وابسته بود بهشون اونا هم اجازه هر دخالتی میدادن دست بزنم داشت موقع عصبانیت.خیلی توهین میکرد هم به خودم هم خانوادم.خیلی قهز میکرد حتی مقصر بود هفته ها قهر میکرد تا این که من پیش قدم بسم.با خانواده منم قطع ارتباط بود .اما من هر نوع بی احترامی هم میدیدم از خانوادش باید باهاشون ارتباط میداشتم.
تقریبا دو هفته بود شدیدا دعوا داشتیم که بهم نامه داد برو خونه بابات هی بهم میگفت برو خونه بابات صبح میرفت شب میومدهیچی برای خونه نمیخرید اصلا حرف نمیزد.میدونم حالشم بد بود به خاطر زندگیمون. با مامانش حرف زدم گفتم بهش بگو تکلیفمون روشن کن خانوادش اهمیت ندادن به خودش گفتم خودشم اهمیت نداد. ت اینکه دعوامون شد باز سر خاتوادش به بابام زنگ زد کلی حرافای زشت زد و بابام اومد دنبالم.
پدرم چند روز بعد با وکیل حرف زد تا پیگیر کارای طلاق و مهریه و نفقه بشه به نظرتون زود نبود ؟البته شوهرم غیرممکن بهم زنگ بزنه یا پیگیر بشه