درد دل نه نداشتیم مگه اینکه چیزی تعریف کنم بخندیم که الانم از اون حرفایی که بهش زدم رفته واسه خانوادش تعریف کرده و حرف درست کردن.مثلا تو بیمارستان پیش بابام بودم زنه از هم محله ای های شوهرم اینا ازم خواستگاری کرد منم گفتم خانوم من عروس محله تونم😁زنه جاخورد و گفت عروس کی هستی ماهم واسه خودشیرینی و خنده اینو واسه آقام تعریف کردم اونم خندید حالا که دعوا داریم رفته واسه مامانش اینا قضیه روگفته اینا هم حرف در اوردن که هان بیمارستان که پیش باباش بوده داشته شوهرپیدامیکرده واسه خودش😑😑😑😑
تفریحمون هم فروشگاه بود مسافرت هم شمال ومشهد رفتیم توهتل سرش تو بازی بود فقط زیاد جایی نرفتیم ولی من انتظار داشتم خیلی جاها بریم الکی بهونه میورد گرونه