2752
2734
چرا چتوقعی دارن جاری داری با اونا چجورن

اونا که یکیشون راه دوره و سالی دو سه بار هم دیگه رو میبینن و تو همون دو سه بار جاریم ازشون به ستوه میاد دومی که که سالی یه بار اونم واسه موقعیت خاص بهشون سر میزنن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

2731
اگه مثل خودم رفتار کنم سوارم میشن 

خواهرشوهر داری رفتارشون چجوره

توقع کار و اینا دارن

با هرچه عشق نام تو را می توان نوشت...با هرچه رود نام تو را می توان سرود...بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را...با چشم های روشن تو می توان گشود
مال من عجیب نیستن ولی اهل سوار شدنن منم چن باری جوابشونو دادم الان بهتر شدن یکم 

من باهاشون خوبی کردم و مثل دختر بودم واسشون نشد .جوابشون رو با خنده دادم نشد .جوابشون رو با کم محلی دادم نشد قهر کردم نشد الانم تصمیم گرفتم دیگه نه برم خونشون نه ببینمشون به شوهرم گفتم هر وقت خواستن بیان خونم بیان ولی من میرم یه جا دیگه که نبینمشون چون واقعن نمیشه تحملشون کرد مخصوصن تو شرایط الان قرنطینگی و کرونا و اینکه خیلی حساس شدم 

من باهاشون خوبی کردم و مثل دختر بودم واسشون نشد .جوابشون رو با خنده دادم نشد .جوابشون رو با کم محلی ...

والا مادر شوهر من یکم فضوله میومد اوایل میگف چرا اون گلدون اونجاس اینو چرا اینجور کردی اونو نباید اونجور میکردی.. 

حتی تو فریز کردن لوبیا هم دخالت می‌کرد چجوری فریز کن روش منو قبول نداش. 

بی محلی کردم الان زیاد گیر نمیده زیادیم حرف بزنه خودمو میزنم ب بی خیالی ک انگار ن انگار کسی حرف میزنه😂😂 یک حالی میده واس خودش حرف میزنه کسی گوش نمیده چن بارم سر نرفتن همسرم خونشون منو مقصر دونس و اشکمو درآورد اووه بخوام بگو زیاده

شوهرت چی گف ب این حرفت؟؟  نگو اون رفت آمدو نگو من پدرم در اومده

چی بگه ده ساله همه جوره باهاشون کنار اومدم خودشم میدونه .تا حالا به خاطر بزرگ منشیم (خخخخ😉)و شخصیتم خیلی چیزا رو که دیده و شنیده بودم ازشون به شوهرم نمیگفتم میگفتم زشته این چیزا رو بگم اصلن گفتن نداره  اما الان دیدگه واقعن به اینجام رسوندن و دیگه نتونستم رفتاراشونو تحمل کنم همه چیز رو دونه دونه واسش گفتم خودشم از حرفای دو تا برادراش اخلاق پدر و مادرش دستش اومده .نتونست چیزی بگه فعلن باهاش کنار اومده .چون میدونه اخلاقمو که من نمیتونم محلشون ندم اما با کمک خدا این دفعه دیگه کوتاه نمیام


چی بگه ده ساله همه جوره باهاشون کنار اومدم خودشم میدونه .تا حالا به خاطر بزرگ منشیم (خخخخ😉)و شخصیتم ...

بی محلی زیاد نکن ولی اهمیت نده اومدن احترامشو نو داشته باش ن بخاطر اونا بخاطر شخصیت خود 

مادر من میگه تو عزتتو تمام کن حتی اگر کافر مهمون خونته

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687