خدایا چقدر احمق اخه

این که عروسی نیست مهمونیه خانوادگیه.برو با ماسک برید بنظرم

زماتی که خدا داشت شعور تقسیم میکرد اینا خواب بودن

بخدا خواهرشوهر منم مدیره یه مدرسه بزرگه و مثلا فرهنگیه.میگه اعتقادی به پیشگیری از کرونا ندارم.خدا بخواد بگیریم توو خونه هم باشیم میگیریم.اصلاااا ماسک و دستکش و شما بگو یک قطره تا حالا الکل استفاده نکرده.با افتخار هم میگه تا حالا یه بارم خریدهام رو نشستم همه جاااا هم میره.تازه چند روز پیش میگفت تو خیلی سخت میگیری من نگرفتم چی شد؟ هر دومون نگرفتیم.حالا بعدها پشیمون میشی بابت این حد سخت گیریت😖😖🤪🤪

من باشم با ی لبخند ملیح بدرقه اش میکنم 

مادرشوهر من چند روز پیش اصرار ب شوهرم ک بچه رو وردار بیار کارگاه خالت اینا بچه گوسفندارو ببینه من خیلی عصبانی شدم ولی شوهرم گوش نکرد رفتم دیدم هیچکدوم ماسک نزدن منم از حرصم ماسکمو درنیاوردم لب ب هیچی هم نزدم اومدمم تو ماشین سریع جلو روی خودشون ب دستای خودمو پسرم مایع ضدعفونی کننده زدم مادرشوهرم چنان ترش کرده بود بیا و ببین منم اهمیت ندادم شوهر خاله ی شوهرمم ی تیکه انداخت ک فلان خانم(ینی من)خیلی از کرونا میترسه ها منم گفتم اونی ک بچه داره باید خیلی احتیاط کنه 

بیخیال احمق تو جامعه زیاده

ما رابطمون خیلی خوبه ولی برگشت گفت من اخلاقها و رفتارای تورو همه جا قبول دارم به جز سختگیریهای اینجوریت رو.هم خودت رو اذیت میکنی هم آروین رو😔😔حالا از هفته پیش عذاب وجدان دارم در برابر پسرم که نکنه واقعا دارم آزارش میدم