2737
2734

چی بگم از دل پر از دردم.. کاش منم مثل خیلیا یه خواهر داشتم که همدمم بود..کاش با یه دوستم میتونستم دردودل کنم..هیچکسو ندارم ک بشینه ساعتها به دردام گوش بده..ینی خودم روم نمیشه..هم دانشگاهیام هنوز حال دخترمو میپرسن.. چجوری بگم دیگه نیست..به مادرم بگم؟ یبار استوری غمگین گذاشتم زنگ زد زار زار گریه کرد التماسم کرد بردارم..به شوهرم بگم؟ اون خودش هرشب یواشکی گریه میکنه براش..به بابام بگم؟ از وقتی شوهرم صدای گریه هامو ضبط کرده و براش فرستاده و خواسته باهام حرف بزنه و آرومم کنه هرروز زنگ میزنه تصویری با لرز باهام حرف میزنه..کجا دردمو بگم که یکم سبک شم؟ اصلا این درد من سبک نمیشه..فقط دفن میشه تو قلبم..هرشب با بغض قورت داده میخوابم..یواشکی دماغمو میکشم بالا.. خدا لعنت کنه این فراموشیو داره حتی چهره ی دخترم یادم میره..گاها یادم میره منم مادر بودم..دخترم باهام قهره هرشب التماسش میکنم بیاد به خوابم بهش میگم اگر نیای ینی قهری ولی نمیاد..هرشب به یادش آهنگای عاشقونه گوش میدم..آخه عشقم بود..روزی ک بهم گفتن مریضیش جدیه تو خیابون التماس خدارو کردم گفتم خدایا عاشقش شدم ازم نگیریشش...گاها که میشمارم ماه هاروم میبینم فقط 7 ماه گذشته...فقط 7 ماه؟؟ پس چرا من هیچی یادم نمیاد...چرا انگار 7 ساله میگذره..دخترم هندونه دوس داشت کیییف میکرد... حرف نزد ولی عاشق صداش بودم...

گردن نگرفت ولی اگر میتونست بگیره چقدر خوردنی تر میشد..نتونست بشینه ولی اگر میتونست بشینه حسابی گازگرفتنی میشد..دخترم با درد رفت هیچی نفهمید و رفت و میدونم خوبش شد ک رفت..شکر ک رفت..فقط من موندم و یه کوه درد که هرشب دفنش میکنم به قلبم..دلم یه گوش میخواد ک براش حرف بزنم و بدونم هیچوقت خسته نمیشه ناراحت نمیشه..چقدراین مدت تیکه کنایه شنیدم..چقدر بهم گفتن خب حالا یه بچه مریض بود..ماها محکومیم به زنده موندن بخاطر عزیزانمون..اگر بخاطر مادرم، پدرم و همسرم نبود حتما آرزوی مرگ میکردم تا به ملاقات شیرین دخترم برگردم..

همه ی این عکسا پراز خاطرس..اینجاخوشگلش کرده بودیم خونه داییم.. همه میگفتن آلا خیلی سرحالتره ماشالااینحا تو بیمارستان بود خودشو برام لوس میکرد غذا میخواست ولی ممنوع بود بخاطر ریه اش

اینجاام دخترم خوشگلم تازه از کما بیرون اومده بود با چشاش غذا میخواس..پستونکو کم مونده بود پاره کنه..ولی ممنوع بود فعلا..من قاچاقی یکم به نوک پستونکش آبمیوه زدم ذوق کرد

اینجا مامانم اومده بود عیادتش.بنظر خودم ک داره میخنده(از نظر دکتر همه خنده هاش تشنج بود و غیر ارادی) 

اینجا خوشگلش کرده بودم اعصابش از دستم خورد بود

اینجاام بنظرم داره به من میخنده

اینجا داشت تشنج میکرد برای دکتر فیلم میگرفتم😔

اینجا مامانم برا‌ش شال کلاه بافته بود و طبق معمول کلافه

اینجا دختر قهرمانم تازه از اتاق عمل اومده بود بیرون...

اینجا مامانم براش قصه میخوند... بنظر خودم ک داشت بهش گوش میداد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2740

اخی😪😪

واقعا وقتی کسی مریض میشه واسه خانوادش عزیزترمیشه

منم برادرم پارسال تو ۲۵ سالگی فوت کرد

۲سال اخر مریص شد خودم نگهش داشتم حتی نمیتونست صحبت کنع دیگه هوشیاریش پایین بود ولی همینجوری نگاش میکردم ذوق میکردم😔

خودم تنهایی باهاش حرف میزدم

هنوزم هردیقه یادم میاد جیگرم اتیش میگیره

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687