دلم به حال خودم میسوزه
دلم به حال غریبی و مظلومی مامانم خووونه
تو ۲۶ سالگی شدم یه ادم افسرده بدبخت نا امید از همه جا...
دیگه مادرمو ندارم باهاش درد و دل کنم مادرم رفته زیر خروار ها خاک...این بیشعور هنوز زنده اس با اون ظلم هایی که کرده...بعضی وقتا میزنه به سرم برم روش اسید ددد بپاشم.