از ماه عسل بیایم میریم خونه پدرشوهر از گوسفندی ک جلومون سرمیبرن کباب درست میکنن جگر و گوشتش ک واسه عروسه صبحشم بعد حموم مادرشوهر صبحانه بیاره تواتاق
من اصلا جگر گوسفندمو نمیدونم چیکار کردن از بیرون برامون کوبیده پرسی گرفتن صبحشم مادرشوهرم گفت همه چی تو یخچاله خودت دربیار صبحانه بخور و نمیدونم رفت کجا منم بجز نون خالی ک روی میز بود هیچی نخوردم خجالت میکشم دست تویخچال کسی بکنم