2737
2734


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سوژه ی امروز😕خدایا مرسی که هیچ روزمونو بی بلا نمیذاری

بوچ بوچ😐💔

سکه16میلیونی بهارآزادی نیست پاییز اسارته😒/اینقدری که ما درگیر انتخابات آمریکاییم خود آمریکاییا نیستن بعد یه عده میگن آمریکا هیچ غلطی نمیتونه بکنه😹اونیکه نمیتونه هیچ غلطی بکنه تویی از موتوری جنس نگیر😂/کاش یه دوستی مثل حضرت موسی داشتیم باهاش میرفتیم شمال بزرگوار عصاشو میزد به دریای خزر باز میشد با ماشین مستقیم میرفتیم روسیه🙁/به جای اینکه بگی کرونا خر است بتمرگ تو خونت😒کرونا خر نیست خر تویی هموطن😏/نمیدنم چرا خدا به کشیشاگفته شراب بخورین ولی زن نگیرین اما به آخوندا گفته شراب نخورین اما تا جا داره زن بگیرین😐قضیه چیه؟/شوهرت مثل جاده چالوس نباشه که همه باهاش خاطره داشته باشن صلوااات😒/من اگه میوه هم بودم یه نارگیل رو بلندترین درخت جهان میشدم که فقط یه میموون حاضر بود برای به دست آوردنم ریسک کنه🙄/آرامش دو گیتی تفسیر این دوحرف است:آره تو راست میگی😏بااااشهه تو خووبیی🙄😏/برای اینکه سر قضیه کرونا یه تودهنی محکم به چینیا زده باشیم از این به بعد به جای کلمات ته چین، پاچین، بلدرچین و دارچین به ترتیب از واژگان ته گل محمدی، پاگل محمدی، بلدرگل محمدی و دارگل محمدی استفاده میکنیم😎✌️/کاش یوزارسیف عباشو رو منم مینداخت بعد که برمیداشت من لاغر و خوش هیکل میومدم بیرون با بغض میگفتم:با من چه کردی یا نبی؟ 😢دنبه هایم کو؟ 😢/خواهشا منو تو تاپیکای سیاسی دیدین پرتم کنین بیرون دیگه سیمکارت ندارم🥺😒
2728
2740

اصفهان صدای سگ اومد من گفتم الان زلزله میاد به جاش انگار تبریز اونده😅

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز