خودم:زمستون با دوستم قرار بود بریم پارک عکسای زمستونی بگیریم دوست پسرم گفت نمیخواد بری لازم نکرده منم چون اخلاقشو میدونستم گفتم چشم ولی بعدش رفتم وبهش نگفتم کلی ام عکس گرفتیم عکسارو هم هیجا نذاشتم که نبینه ی روز پیش هم بودیم میخواستم ی عکس نشونش بدم همینجوری که داشتم میگشتم یهو اون عکسا اومد سریع ردش کردم ولی دید گفت اینا چیه چرا من این عکسارو ندیدم اینارو کی گرفتی؟من لال شدم فقط نگاش میکردم😐😂
عموم اینا پول قرض کرده بودن پولمونو نمیدادن منم النگوهامو درآورده بودم پرسیدن چی شده برای اینکه به رگ غیرت عموم اینا بخوره گفتیم فروختیم پول لازم داشتیم😂نگو مامانم پیش زنعموی دیگه م ماجرارو گفته منم گفتم فروختیم گف چرا دروغ میگی مامانت جریان و تعریف کرده😐😂
و خدایی که به شدت کافیست♥️ دل بسپار به حکمتش🍃عاشق کمک کردنم😍من یاد گرفته ام برایِ موفق شدن،هر ثانیه در حالِ تلاش باشم.یاد گرفته ام از هیچ کس جز خودم توقعی نداشته باشم.یاد گرفته ام در نهایتِ سختی و مشکلات هم بجنگم و امیدوار باشم.یاد گرفته ام که هیچ لذتی بالاتر از خوبی هایِ بی توقع نیست.و من خوب خواهم بود،حتی اگر همه ی جهان بد باشند،و من امیدوار خواهم بود،حتی اگر یاس و نومیدی،بر پیکره ی عالم،سایه گسترده باشد و من موفق خواهم شد،حتی اگر تمامِ جهان بگویند ؛ ممکن نیست.من نقطه ی پرگارِ دنیایِ خودم هستم،این منم که تعیین می کنم فردای من چگونه خواهد بود !
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه بارم سر عقد ۱۶ سالم بود حامله شدم قرار بود نگم به کسی اما فرداش رفتم خونه دیدم بله مادرم برگه آزمایش رو دیده به همه هم خبر داده ولی خوب بچم سقط شد بعد ۱ هفته 🐥
اما الان دوباره باردارم🌈💞
خب خوشگلا میخواستم بگم که من و دیگه یادتون بمونه من پاندای مهربونی هست❤️😁 اما از درون کونگ فوکاری بیش نیستم🙄😁
یکی از هم دانشگاهیهام رو یه بندهخدایی کراش داشت من و اون فلانی هم دوست بودیم
این گفت نظرت دربارهی فلانی چیه منم گفتم نمیشناسمش🤷🏼♀️
یه روز داشتم دانشگاهیم رو میرسوندم که اونفلانیه زنگ زد و آبروم رفت🤦🏼♀️
ای آن که دیگر ندارمت بدان که همچنان از اعماق وجود دوستت دارم ؛ بدان هرگز توان تکرار خاطرات مشترکمان با شخص دیگری را ندارم؛ من بعد از تو هیچ وقت نخواستم گذرم به کافههای فردوسی بخوره؛ بعد از تو همیشه با بغض از میدان کاج رد شدم؛ وقتی بعد از تو رفتم شمال برای اولینبار دیگه از نگاه کردن به دریا لذت نبردم؛ دیگه توی تراسی که با هم هزارتا عکس داشتیم پام رو نذاشتم و حس میکردم اون خونهای که با ذوق چیده بودیم برام قفسه ولی هنوز همه چیز سرجاشه چون بعد از تو هیچکس سلیقهاش مثل تو نشد .دلم خیلی برات تنگ شده برای دیدن صورت قشنگت که نمیدونم خاک سرد و بیرحم باهاش چکار کرده؟دلم خیلی برای لمس دستهای گرمی که زیر خاک سرده تنگ شده.روزهای آخر بابت خیلی چیزها دلگیر بودم و نشد بیام پیشت و برای آخرین بار باهات وداع کنم چون باور نداشتم تو میری و فکر میکردم مثل همیشه میای و همه چیز رو از دلم در میاری...چون نشد خداحافظی کنیم داغ دلم هرروز تازهتر از قبل میشه حتی تو روز خاکسپاری نشد جمعیت رو کنار بزنم و بیام از ته دل گریه کنم و جیغ بزنم تا کمی سبک بشم و بغصم توی گلوم خفه شد آخه خیلی سخته که حتی نتونی اونقدری که دلت میخواد برای عزیز از دست رفتهات گریه کنی تا خالی بشی.کاش حداقل به خوابم بیای عزیزان لطفاً ازم نپرسید امضا در مورد چهکسی هست. ممنونم