ما دو سال باهم بودیم خواستگاریم و...
اون درس نمی خوند کار نمی کرد پدرش هم حمایت نمی کرد تو خواستگاریم گفت خانواده منم گفتم شرایط آماده کن بیا
یه مدت یا هم بودیم ولی همش فک می کرد من مقصزم که بهم نرسیدیم
میرفت سرکار باباش دعواش می کرد میومد بیرون
درس نمی خوند تمام بحث ما این بود یه بار بحث کردیم گفتم نقش من تو زندگیت چیه گفت نمی دونم
منم گفتم لطفاً از زندگیم برو بیرون و هرگز برنگرد
اونم رفت
دورش پر دختر و سیگار و خوشگذرانی و...کرد