منو هم کلاسیم 4سال باهم بودیم و خواستگاری دفعه اول بهم خورد چون خونواده ام با نداشتن کار و راه دورش مخالف بودن. خونواده اون با من در تماس بودن و منم بعدش بابام رو راضی کردم قرار بود مجدد بیان که باز گفت مادرم مخالف شده و رفت. بعد 4ماه برگشت گفت نمیتونم . بیا وقتی شاغل شدیم ازدواج کنیم الان شاغل شده و من هنوز کارم معلوم نیست اما بهش گفتم ایرادی نداره باهات میام هرچند خونواده ام مخالفن. چند روزه خبر نمیگرفت فکرکردم چون خواهرش فارغ شده و تمام وظایف روی دوششه مشغله داره ولی امروز بهم گفت افسرده شدم و انگیزه ندارم و اینهمه انتظار باعث میشه اشتیاق آدم نداشته باشه. و گفت بعد صحبت میکنیم. الان من این رابطه رو تموم شده میدونم و خونوادم از ارتباطمون خبر ندارن. از صبح هرچی میخورم حالت تهوع دارم و نمیتونم دردمو به کسی بگم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
من ۳۱ سالمه جریان مال ۳ سال پیش بود مهم اینه نرفتیم مطلقه شیم برگردیم بازم فرصت هست مهم اینه امید د ...
میدونی بعضی وقتا حس میکنم بدبخت ترین ادمه دنیام از دل شانس نیاوردم بقیه رو میبینم همسن و سالامو مادر شدن ولی چی بگم انقد حسرت میکشم میگم حسرت مادر شدن عروسب کردن به دلم میمونه 😭
منم این حسو دارم از خونمون کلا متنفرم دوس دارم مستقل باشم خانواده خودمو داشته باشم ن انقد اقا بالاسر ...
میدونی من میترسم ته تهش تنها بمونم بمونم پیر بشم کسی نباشع یه همدمی همراهی لاقل جنازمو ورداره 😞 کلا قیده ازدواج و زدم ولی از مرگه مامان بابلم میترسم تا هستن خیابم راحته ولی برن واویلا میمیرم