2733
2734

وارد اداره شدم انتظارشو داشتم اونجا ببینمش ...


ولی نبود ...گفتم خدایا شکرت ک نیست رفتم تو حیاط منتظر رییس وایسادم ...


یهو با یه ماشین اومدم چشم تو چشمم شد رفتم عقب ماسک داشتم و چادر


انتظار داشتم نشناسه منو ....سعی کردم پنهون کنم خودمو ازش...

دیدم اخرش منو دید رفتم جلو گفتم سلام ...

گفت چیکار داری اینجا گفتم یکاری دارم

تو دلم از دیدنش تو اون لباسا غنج میرفتم 


ولی یادم اومد این دیگه عشق من نیست...مال من نیست ...شده همسر یکی دیگه ...بخیال خودم خیلی وقت بود عاشق یکی دیگع بودم حتی بهش فکرم نمیکردم....


ولی فهمیدم چ عشق زیادی تو وجودم خفه شده...

مث این مردایی ک کنار زنشون وایمیستن هی اینور اونور میپان هی نگات ...هی دورم میگشت ..اصرار کرد در اتاقشو باز کرد من رفتم تو اتاقش نشستم...


گفت فاطمه ازم ناراحتی گفتم..نه...

گفت چرا قهری حالا.‌.

چیکار داری اینجا؟ گفتم کار دارم...



تو دلم ی عالمه حرف بود میخاستم بگم

محمدم چرا پام واینستادی‌...

چرا نموندی باهام...


چرا ازدواج کردی بخدا از غصه ی اینکه الان مال من نیستی تو دارم دق میکنم از اینکه نمیتونم بغلت کنم


دلم میخاست ببوسمش ...دلم میخاست محکم بغلش کنم ...دلم میخاست ضجه بزنم خدایای من برش گردون...بخدا ک خیلی میخامش...حتی الانم دوسش دارم با اینکه ظلم کرده بهم...




تو دلم اینارو میگفتم اشک از چشمام میریخت چون ماسکم دقیقا زیر چشمم اشکام سریع میرفتن زیر ماسک نمیدونم فهمید دارم گریع میکنم یا نه


غم تو قیافه ش معلوم بود...شاید استرس بودن منو داشت اونجا نمیدونم ی چیزی بین هر دوش...



هی سوال میپرسید ازم ..میگفت بخدا مجبور بودم...من تو صورتش نگاه نمیکردم ...



ی عالمه سوال داشتم


خوشبختی باهاش؟

دوسش داری؟

براش چیزی کم نمیزاری!؟



روم نشدد بغضم نذاش یا چی نمیدونم ...

(بچه ها من یکسال تمام عاشقش بودم و خیالپردازی میکردم ک کی لباس عروس بپوشم  کنارش ..هر شب پیشم بود هر چی میخاستم برام میخرید تنها ارزوش این بود بهم برسید😔

دوتامون مطلقه بودیم ...

و همسر فعلیش مجرده

مثل اینکه خانوادش اونموقع مطلقه بودن منو بهونه کرده بودن!

خواهرشم چون شوهر سابقش فامیل ما بود با من بد بود بهم فحش دادو ....خلاصه ب هر نحوی مارو جدا کرد


از اونور زن فعلیشم گفت من حاضرم بدون مهریه م زنت بشم

منم خبر نداشتم این دختری ک قراره زنش شه کیه!

نمیدونم چیشد یهو یدفعه ای ازدواج کرد اونم با بچه دختر ناتنی خاله م یعنی نوه ی شوهر خاله م)


(خیلی گریه میکردم بیش از حد

میومد پیشم فقط بغلش میکردم و از ته دل زار میزدم... خیلی سوخته بودم از این نرسیدنمون واقعا عاشقش بودم عاشق همه چیش دیوونه ش 

ولی باورم نداشتم ک جدا بشیم ...)



خلاصه ..هی ی چیزایی میگفت منم اشک میریختم...


بهم گفت فاطمه هنوزم دوست دارم


بخدا مثل ناموسمی نشد دیگه


گفتم محمد من نشناخته بودمت تو اون یکسال...


تو حتی باهام صداقتم نداشتی ک بگی دختره فامیلش چیه بهم دروغ گفتی بفهمم کیه ک لااقل زودتر بکشم کنار ک با خواهرت درگیر نشم ....


گفت نمیخاستم بشناسیش فتنه میشد ...میرفتی باهاش دعوات میشد...

گفت خیلی عوضی هستی هم اونو میخاستی هم منو!

گفن بخدا واسه این نیست ...دیدی ک پدرم داشت میمرد ...ابرو ریزی میشد...

رییس اومد

رفتم پیشش کارمو انجام دادم .داشتم میرفتم بیرون..گفت بیا دفترم رفتم گفت دستتو بده بهم قسم بخورم ک مثل ناموسمی ...



گفتم محمد تو شمارتم عوض کردی؟فک کردی دنبالت میام؟چی فک کردی با خودت؟گفت بخاطر تو نبود واسه خاطر دوس دخترای قبلیم بوده..



گفتم منمم عوض کردم هه!



راه افتادم سمت بیرون هی اصرار داشت کاری ک تو اون اداره داشتمو بپرسه منم نمیخاستم بگمش...


دیدم اومد پشت سرمه میگه برسونمت گفتم نمیخام 

گفتم چرا دنبالم میای همه فک میکنن داستانیع

گفت فامیلمی خب 

شماره اداریشو داد اصرار کرد شمارمو بدمش 

منم شماره مادرمو دادم....


حالم زار بود گفتم نمیخاد برسونیم  انقد تو حال خودم نبودم ک رفتم تو ی قسمت بن بست فک کردم در اونجاست


😢دوسش داره؟ اره

عاشقشه؟

بخاطرش ب من دروغ‌ گفت خطشو عوض کرد؟


اون ک گفت نمیخادش😔😔😔

گفت تو عشق زندگیمی 

ازش یواشکی ی عکس گرفتم‌‌.

تو عشق من بودی لامصب چجوری دنیامو بهم ریختی....



من بس ضربه این رابطه سنگین بود برام





.....

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2731

عزیزم زن داره لطفا بیخیالش شو تا همینجاهم زیاد پیش رفتی!

الهام خانوومی هسدم😍قبلا تو سایت دوستای خیلی زیادی داشتم ک حالا که بعد ۳سال برگشتم اکثرا قطع دسترسی شدن🥺خوشحال میشم اگه تو تاپیکی منو دیدی و شناختی بهم بگی🥰💕
2740
😔😔دیگه بهش فکرنکن زندگی اون خانومم خراب میشه

برام ذره ای مهم نیست از خدا میخام هر لحضه بدبختی و درد منو‌بچشه


هر گز وارد زندگیش نمیشم


ولی چون میدونست من چقد محمدو میخام بازم اصرار کرد ک زنش بهش ن تو این دنیا ن اون دنیا حلالش نمیکنم

.....

خیلی داغوندشدی ک کاش نمیدیدیش خدا واست بهتر ازاونو نگه داشته شاید این عشق حسرتش بمونه برات ولی مطمفن باش اگه میخواستت نمیرفت زن بگیره و تو با آدمی ک نمیخواستت مثل رویاهات خوشبخت نمیشدی با کسی خوشبخت میشی ک قدرتو بدونه چندروز بگذره بهتر میشی خودتو سرگزم کنو اصلا بهش فک نکن

  مهم نیس فقیری یا پولدار "انسان" که باشی سرت پیش   خدات و خودت همیشه بلنده 💓هیچی مثل ی وجدان اروم نیست😌خدایا خودت مراقب خانوادم باش عشق هام همسرم ❤🧑....دختره عزیزم💜 👧و پسرکوچولوی نازم 💙👦
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

طلا

monii83 | 41 ثانیه پیش
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز