2737
2734
عنوان

خانوم خوشگلایی که حس میکنن زندگی و رابطشون رو به سردی رفته بیان اینجا🌹

| مشاهده متن کامل بحث + 221022 بازدید | 5688 پست

سلام من ۲۸سالمه و ۱۰ساله ازدواج کردم و بچه ۴ساله دارم اصلا حالم خوب نیست دیشب کلی قرص ریختم تو مشتم بخورم ترسیدم نمیرم و کارم بکشه بیمارستان و بیشتر از این پدرومادرمو اذیت کنم .امروزم صب بیدارشدم مدارکمو بردم درخواست طلاق بدم ولی میترسم خیلی میترسم از تنهایی بعدش از آینده پسرم از زجرهایی که پدرومادر با دیدن زندگی ازهم پاشیدم میکشن نتونستم برم درخواست بدم الانم بیرونم هنوز برنگشتم خونه نمیدونم چکار کنم چندتا مشاور تماس گرفت وقت نداشتن صحبت کنم کم آوردم واقعا کاشششش بچه نداشتم کاش خودم بودم فقط تو این همه تنش بچم خیلی اذیت میشه بخدا نمیدونم چکار کنم .

من همه چی زندگیم رو رواله ینی من از خودم میزنم که بتونم به بچه و همسرو خانه ام برسم ولی در جواب چیزی از همسرم دریافت نمیکنم .من همیشه خودمو بچه و خونه مرتب و تمیز هستیم مهمونداری و دستپختم عالیه ظاهرم عالیه تحصیلاتم بالاس رفتارم با بچم عالیه حتی درکنار بچه داری و مهمون و کار خونه اکثر مواقع خریدهای خونه هم انجام میدم حتی شیرینی و کیک و دسر هم همیشه درس میکنم .در مقابل همسرم همیشه خدا شلخته و بدتیپ و قیافه به ظاهرش نمیرسه قبل ازدواجش قول داد سیگار نکشه که الان فهمیدم داره میکشه دور از چشم من منم چیزی میگم میگه قول دادم که دادم قول که واسه تا آخر عمر نیست شغلش ویزیتور هستش که اصلا مغازه لازم نداره اما رفته مغازه گرفته چندتا صندلی و میز و یخچال گذاشته که هرروز بره اونجا و دوستاش بیان پیشش و تا آخرش بعصی وقتا تا ساعت۱ شب نمیاد خونه وقتیم میاد مست و حال خراب و لنگان لنگان میاد که حتی نمیتونه لباساشو عوض کنه این روال رو در هفته ۲تا۴ بار داره واقعا خسته شدم همین دیشب از صب بچم مریض بود شوهرم رفته بیرون واسه نهارم تماس گرفت گفت نمیاد گفتم حداقل عصر بیا بچه ببریم دکتر گف ببینم چی میشه کلا نه آمد نه تماس گرفت تا موقع شام باهاش تماس گرفتم که نمیای شام گف نه آرایشگاه گفتم باشه پس نیم ساعت بیشتر طول نمی‌کشه منتظرت میمونیم بیای شام باهم باشیم گف نه دیر میام شما بخورین گفت چرا گف آخه دسته جمعی آمدیم یه۲۰ نفری هستیم با دوستام باید وایسم کار همه تموم شه بعدشم ساعت۱ آمد مست و حال خراب که کلی دعوا کردیم و بچم ترسید من اینجا کسی رو ندارم یه ساعت برم پیشش درددلی کنم حالم عوض شه از اون ور بچم همش تنهاس تو خونه ومن همبازی هستم دیروزم مریض بود شوهرم حتی بچشش مهم نیست براش ببردش دکتر وقتی بحث مهمونی و رفیقاش وسط باشه هزارتا کلک میزنه تا مارو بپیچونه و بره پیششون وقتایی که خونس همش سرش تو گوشیه نه حرفی نه چیزی نه با من نه با بچه واقعا از تنهای زندگی کردن خسته شدم من دیشب تا صب گریه کردم اونم تخت خوابیده بود چکار کنم خدایا بعصی وقتا میگم با بچم چیزی بخوریم دوتامون بمیریم راحت شیم از دستش نه محبت داره نه رابطه داریم )شاید ماهی ۱یا۲ بار) نه مسولیت پذیره بگم چیزی بخر بعد چندروز اگه بخره اصلا خسیس نیست ه چی داره میریزه واسه دوستاش و خانوادش به منو بچم میرسه میگه ندارم من کارهای زیبایی و آرایشگاه اصلا نمیرم خوشم نمیاد یه رنگ مو میزارم اونم دخترخالم آرایشگرها میزاره برام با هزینه کمتر اصلا ولخرج نیستم همه چی رو با برنامه پیش میبرم کلا از بچگی اینجوری بودم خیلی منطقی هستم طرفدار زندگی سالمم حتی به همسرم گفتم وقتایی که منوبچه شهرستانی از این کارا بکن که ماهم ادیت نشیم اما گوش نداده یا گفتم کمش کن هفته ای یبار مهمونی و رفیقبازی دانه باش میگه باشه اما بازم کار خودشو میکنه وابستگی شوید داره به خانواده اش باید هرهفته بره پیششون از اون طرف اصلا نمیتونه بهشون نه بگه خواهرش شوهرم داره ولی بازم از شوهرم خرجی میگیره درصورتی که من باید واسه خرید وسایل خونه چندین ماه بهش بگم آخرشم اینقدر نمخیره تا یادم میره 


ببخشید خییلی بغض دارم حرفام زیاد شد

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687