من
دوست صمیمی خانوادگیمون
زن می گیره زنش بهش خیانت میکنه
دوتاپسرداشته
ول می کنه میره بایکی توماشین میرن تودره زنه می میره
زن میگیره که دوتابچه هاش تنهانباشن میره دانشگاه درس می خونه زنش سرطان می گیره کلی مریض داری میکنه خیلیییی ام مردخوبی بوده اخرش زنه بعد۳تابچه می میره
پسراولش توجنگ درست ۱۰دقیقه قبل اتش بس شهیدمیشه
خودش میمونه وبچه های قدونیم قد
باچه عذابی درس میخونده بچه های کوچیک ومیبردع باخودش دانشگاه خلاصه باززن می گیره
تامیادخودش زندگی کنه طفلک چندنوع سرطان وباهم می گیره به بدترین شکل میمیره
این ادم به حدی مهربون ودست ودلبازبوده که خدامیدونه زبان زدهمه بود
اولین کفش هامواون برام خرید
خلاصه مرد نورانی ای بود بایه زندگی سرتاسربدبختی