سلام من تو خانواده فوق العاده مذهبی بزرگ شدم خودم هم همینطوریم و مذهب همه دارایی و عشق و سرمایمه
مادر شوهرم استاد حوزه هستن اما متاسانه شوهرم دین رو قبول داره ولی اصلا تو این خطها نبود و خدا خیر بده مادر شوهرمو وقتی منو دید ازم خوشش اومد و خواست هر طور شده منو عروس خودش کنه با تعریف ها یی که از پسرش میکرد که پسرم مومن واقعیه و...حتی فکر کردم خیلی بالاتر از منه! البته تو دینداری!
موقع خاستگاری و نامزدی هم چنان تیپ حزب الاهی میزد که میدیدیش باید صلوات میفرستادی....!
اما وقتی ازرواج کردیم و خرش از پل گذشت ماهیت واقعی خودشو نشون داد!
عاشق موسیقی خای اون ور آب و رقص و شو فیلمای مبتذل ! البته پنهانی بود و وقتی پیدا میکردم و میگفتم اینا چیه میگفت مال فلانیه و...
من سعی کردم تا جایی که میتونم نیازاشو برآورده کنم حتی تلاش کردم از صفر رقص رو که ازش متنفر بودم یاد بگیرم آهنگشو قطع میکردم گناه نباشه اما متاسفانه نشد! تا وقتی که دیگه گفت من چیکارکنم که تو برام نرقصی؟ خوب معلومه دیگه من تازه کار که هیچوقت بپای اون شوهای مبتذل که میبینه نمیرسم!
بعد یه مدت خیلی خوب شد حتی نماز شب...و تصمیم گرفتیم بچه دار شیم
اما بعد ازون که بچم الان یه سالشه شده بدتر از بد.. اکثرا نماز صبحاش قضا میشه و بقیه نمازا آخروقت یه مهری میندازه و...
وقتی خونس پای لب تابه حتی شب تا صبح
زندگیمون خیلی سرد شده هر لحظه ازش متنفر تر میشم و تو دلم بهش بد و بیرا میگم
من قبل از اینکه بیاد خاستگاری پیغام دادم اهل قر وفر نیستم و اونم قبول کرد از بس که بچه ننه بود و مامامنش بهش اصرار کرد با من ازدواج کرد
حالا هم احساس میکنم نه قیافم نه هیکلم مطلوبس نیست همش میگه من لاغر و قد بلند دوست دارم
آهنگای حرام و فیلمای حرام میبینه
کم آوردم بخدا رندگی برام جهنم شده
دلم برای این بچه معصوم میسوزه وگرنه صد بار طلاق گرفته بودم تاپیک قبلیمم این بود که چطوری شوهرمو تغییر بدم هست
تو رو خدا یه راه حل بدین چیکار کنم؟
اثلا انگار همو دوست نداریم.
چقدر دلم خدا میخواهد.......