چقدر با خط به خط این داستان گریه کردم...انگارزندگی خودم بود...کاش خانواده ام من رو به حال خودم میگذاشتن...کاش مامانم به خاطر حرف مردم من رو بدبخت نمیکرد...دوست داشتم مامانم یه بار ازم میپرسید خودت چی دوست داری وچی خوشحالت میکنه...ولی افسوس...الان که به معنای واقعی بدبخت شدم دارم تلاش میکنم نترسم وقوی باشم...مثل پونه...باید قوی باشم.