من بودم یک سال با یکی از هم دانشگاهی هام بودم عاشقش بودم می دیدمش شور و شوق داشتم واقعا قصدش جدی بود تااینکه مادرش سنتی بود موافقت نمیکرد حتی خواهرشم منو دید و همیشه میگفت بخاطر تو ، تو خونمون دعواست
هرچی بگم دوستش داشتم کم گفتم تااینکه دانشگاهم تموم شد با یکی از همکارام از لج خودم ازدواج کردم شوهرمم میگفت عاشقمه الان اصلا راضی نیستم شوهرم بددهن و دست بزن داره با وجود اینکه اون موقع ترس نرسیدن به اونو داشتم اگه پنج سال دوست بودیم خیلی بهتر بود تا همچین ازدواج بدی داشته باشم ....من نمی گم دوستی خوبه اگه عشق واقعی باشه و طرفم تو رو همون قدر بخواد میشه صبر کرد....