درگیر تو بودم ک نماز ب فضا رفت
در من غزلی داد کشیدو سر را رفت
سجاده گشودم که بخانم غزلم را
سمتی ک تویی عقربه قبله نما رفت
زدم از خانه بیرون ک یک برگشت گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت؟
من بودمو زاهد به دو راهی ک رسیدیم
من سمت شما امدمو سمت خدا رفت
خواست بکوشد به فراموشیت این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش ب هوا رفت