کلا از مهمون سرزده خوشم.نمیاد، خودمم بدون دعوت هیچ جا نمی رم حتی خونه.پدرشوهرم، هفت سال تو یه ساختمون بودیم حتی یک بار بدون دعوت نرفتم
نبايد رو بدى من خودم مهمون دوست دارم ولى به هركس تعارف ميكنم كه بيان خونمون همون موقع ميگم چند روز قبلش زنگ بزنيد من آمادگى داشته باشم ديگه همه ميدونن من چه جوريم ناراحت نميشن خبر ميدن بعد ميان به هممون هم خوش ميگذره ناراحتى هم پيش نمياد تو هم همين كارو بكن
هر وقت امدن هر چی برنامه داشتین همونو بپز ، تحویل زیادی نگیر
به شوهرتم بفهمون که اونا غریبه نیستن قرار نیس هر وقت میان اذیت بشیم ...
دو سه بار غذای حاضری خوردن میفهمن نباید سرزده بیان 😉
سر سنگین باش دعواي درست حسابی با شوهرت کن اگر حرف حالیش نمیش،،،،،،، وقتی میان سر سنگین باش
منم تازه عروسی کرده بودم اومده بودم شهر غریب سنم کم بود، شوهرم یه دختر عمو داشت نزدیک ما بود، اقا اینا هر شب خراب میشدن خونه ما برا شام، یه شب دو شب ده شب، اوایلش خب میگفتم خوبه منم غریبم، اما کم کم دیدم شورشو دراوردن، از اونایی هم بودن که به همه جا سرک میکشیدن و فضولی میکردن، تا اینکه بلاخره شوهرم به زبون اومد گفت از این به بعد اومدن هر چی غذای دم دستی داری همونو بیار، ابگوشت ابشو زیاد کن، املت، کوکو
و چنین بود که دیگه نیومدن خونم، الان 10 ساله😁😐
شبش زنگ میزنه میام میگه مگه ما غریبیم من زایمان کرده بودم شوهرم بهش گفت بچه شبا خواب نداره دوهفته اس نخوابیده زنم داره دیونه میشه گفت خودمم میام غذا میپزم شوهرمم تعارفی هرچی بگم حرف خودش خونه ام انگار زباله دونی بود
خيلي بده منم مشکلم همينه ولي وقتي ديدم از شوهرم ابي گرم نميشه خودم دست بکار شدم به مهمانام رو نميدم اونايي که خانوم دارن بشون يه جوري ميرسونم که والا هر رفتي امدي داره نه فقط رقت و رفت و رفت ،، مجردا رو هم خودم سگ محل ميکنم
