ی روزی مامانم بهم گفت من میرم خونه مادر بزرگ کار دارم تا من بیام برای ناهار ماگارونی بزار گفتم باشه ۱۳ سالم بود
گذاشتم اب جوش امد ی بسته ریختم تو اب جوش انقدر جوشش دادم ک وقتی ریختم تو ابکش مثل خمیر بود منم نشستم باهاش بازی کردم انقدر خوش گذاشتم ک نگم
بعداش ک انقدر کتک خوردم ک نگم 😂😂😂😂
ولی خدارو شکر ک الان اشبز خوبی شدم😘😘