باز،مادرشوهرم و دوسدارم خفه کنم کاش،بمیره

دیشب شوهرم رفت خونه مادرش.وای،من نمیدونم این چه کاریه که یسری،مادرها میکنن.هی،میشینه باهاش دردودل میکنه و از،بدبختی،میگه..ماشالا وضعش،خوبه.تا پول،کم میاره میشینه به پای،شوهر،من.....اول،بگم که مادرشوهرم یه پولی،قدیم داده به شوهر،من و پسر،دیگش..اما الان از،شوهرم همه پولش،پس،گرفت.ما تو این وضعیت سخت دوتا وام گرفتیم تا قرضای،مادرشو بده..حالا اون میخاد از،شوهر،من بگیره بده به اون پسر،دیگش و دخترش !!!!اخه‌ چرا😭😭ما،چه گناهی،کردیم😔اللنم دیر وز،بهش،گفته دوتا پانزده میلیون دیگه بدهکاری..اخه زنیکه میبینه وضع مارو..بدبختیه مارو....خودش،هیچی،کم نداره.....انقدر،زیر گوش،شوهرم خونده بود،.که دیشب شوهرم از،غصه داشت میترکید..نزدیک بود،گریه کنه..همش تو،چشماش اشک بود....به مادرش،گفته چی فکردی،اخه...برگه حقوقیش،نشون داده گفته ببین اخه من مگه چقدر،میگیریم........شوهرم حالا افتاده به من بیچاره و تیکه بار،خانواده من میکنه..میگه من کلا شانس ندارم.همه به من میرسن حساب کتابی،میشن زرنگ میشن....منظورش،بابای،منه.....بابام حساب کتاب داره خرجاش ینی با همه همینه...حتی با بچه هاش با مامانم.....شوهرم ازینا ناراحته ازینکه چرا بابام بهش کمکی،نکرده و پولی نمیده..😔😭.اخه از،مادر،خودش،توقع نداره....از،پدر،من داره!!!!!ما تو خونه ایی که بابام داده داریم زندگی،میکنیم..یه خونه بزرگ و قشنگ مرکز،شهر.....پول رهنشو دادیم چ ن من دوست نداشتم مجانی بشینیم...ولی اجاره نمیدیم..شوهرم از،همینم ناراحته..هی،میگه بابات پول خودمه بهم نمیده😐😐😐