من ۱۲ سال اول زندگیمو با مادرشوهرم بودن
بالاخره حرف بود
دلخوری بود
بینهایت عاشق شوهرم بودم
اما خیلی از روزها و شبها رو به جر و بحث بخاطر دیگران گذروندم
چه لحظات خوبی رو که خراب کردم
چه آغوشهای گرمی رو که از هم دریغ کردیم
چه بوسه هایی که نثار هم نکردیم
بخاطر کی؟
چی؟
هیچی؟
الان ۲۰سال از زندگیم میگذره
بجبران اون روزا بیشتر همو بغل میکنیم
بیشتر عاشقی میکنیم
بخاطر دیگران حالتونو خراب نکنین
حیفه