خدا خیرت بده اسم غمناز یادم رفته بود
اره اولش چون منطقی بود ممکنه مخاطب بدش بیاد ولی بعد میفهمه رفتارش عاقلانه بوده
تو واقعیت عبدالحمید میاد خواستگاری و به زور اینا رو راضی میکنه..
ولی تو فیلم یه جوری نشون دادن ک انگار فائزه ازش شماره گرفته و باهم دوست شدن...
خواستن مثلا بگن عاقبت دوستی اینه😄😄😄
کلا خیلی جاهاش سفارشی بود.
هنوزم خانواده دختره فکر میکنم از خاندانشون میترسیدن زیاد بدگویی نمیکردن. بعدم خیلی بچه بوده شوهرش دادن .
در کل به نظرم این که بزرگترین معضل جامعه یما بیکاری هستش ،سر جاش می مونه.وقتی یه جوون میره سر کار، میشه حتی بهش انگیزه ی بیشتری داد تا خودشو از لحاظ فرهنگی هم بالابکشه. جوونی که انرژی اش توی راه درست برای خودش و جامعه اش مصرف میشه اتقدر احساس مفید بودن می کنه که برای تعریف هویتش به راه های انحرافی تمایل پیدا نمی کنه و حرکت ضد جامعه انجام نمیده.
کاش می شد مسئولا با یه کفش آهنین بیان میدون و برای جوونا تولیدی و کارگاه و کارخونه و فرصت شغلی مختلف فراهم کنن.
جمعیت کشور ما انقدر زیاد هست که اگه تحریمم باشیم و صادرات ممنوع بشه،بازم با مصرف داخلی خودمون چرخ تولید می چرخه. اما افسوس که دلشون برای جوونا نمی تپه.
خیلی دلم می خواد می تونستم و فرصت شغلی فراهم می کردم. به نظرم توی روزگار ما، اجر کار آفرینی از شهادت هم بالاتره!
خود غمناز یه جا اشاره میکنه ک عبدالمجید رفت دنبال درس دین
واقعییت هم همین بود خود معلم ها باعث شدن ب بیراهه کشیده بشه چون جواب درستی به سوالات دینیش نمیدادن و سنی و شیعه رو جدا میدونستن اینم باعث میشه جلاد بشه حمید رو مجبور میکنه وقتی عقد کردن با فائزه فرار کنن و برن بلوچستان اخرشم میگه این دختر شیعه اس باید بکشیش تا تو رو جانشین خودم بکنم
داماده با مادر فائزه ملاقات میکنن وقتی دستگیر شده بود اونجا همه چیز رو میگه
خیلی تلخ بود
جایی خوندم خود عبدالحمید شهاب و میکشه. ..بعدشم خییلی خانواده رو تهدید میکردن ..حتی فایزه با دو قلوهاش میاد پیش مامانش اما عبدالحمید زنگ میزنه تهدید میکنه که سر مادرشو میبره ...تو حالا خورشید که بچه هاش اومده بودن میگفتن غمناز خیییلی اذیتشون میکرده
